در مورد رابطه نظام سرمایه داری و آزادی، میلتون فریدمن (در کتاب سرمایه داری و آزادی) و فردریش هایک (در کتاب راه بندگی)، با خیال راحت می گویند که سرمایه داری به احتمال نزدیک به یقین، آزادی را در پی خواهد داشت و نظام های دیگر از جمله سوسیالیسم، آزادی را محدود می کند. اما به لحاظ تاریخی و انضمامی نه انتزاعی، سرمایه داری چگونه نسبتی با آزادی داشته است؟ برای بررسی نسبت سرمایه داری با آزادی، من بر عکس عمل می کنم: یعنی بررسی نسبت سرمایه داری با غیرآزادی یا نظام های فکری و فرهنگی که آزادی را محدود می کنند؛ مثلاً بررسی رابطه سرمایه داری با بنیادگرایی دینی؛ در مورد رابطه سرمایه داری با بنیادگرایی چند تحلیل وجود دارد:

 1. بنیادگرایی، ضد فردگرایی، ضد مصرف گرایی و ضد مادی گرایی است و بنابراین جنبشی بر علیه نظام سرمایه داری است. سرمایه داری مبتنی بر آزادی است و با آن پیوند دارد در حالی که بنیادگرایی ضد آزادی و فردگرایی است.

2. بنیادگرایی را سرمایه داری جهانی به وجود آورده است تا شکاف های فرهنگی و دینی را برجسته سازد و شکاف های اصلی جهانی یعنی شکاف اقتصادی- اجتماعی پوشیده بماند. بنیادگرایی، سرگرم کردن مردم جهان به چیزی روبنایی و غیراصیل است در حالی که نظام جهانی، مبتنی بر نابرابری کشورهای هسته و پیرامون اداره می شود. 

دیدگاه دوم در مورد ارتباط سرمایه داری و فاشسیم نیز همینگونه است. فاشیست ها در آلمان و ایتالیا با سرمایه داران و بنگاه های کلان اقتصادی که خون طبقات پایین را در شیشه کرده بودند دست دوستی دراز کردند.

هر دو تحلیل را نمی توان کنار گذاشت: نه تحلیل فرهنگی اول و نه تحلیل ماتریالیستی دوم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها