در فیلم پل های مدیسون کانتی» (1995)، وقتی فرانچسکا» و رابرت» عاشق هم می شوند (عشقی ممنون چون فرانچسکا شوهر دارد)؛ در اولین شب معاشقه، فرانچسکا با خود فکر می کند: من زن دیگری شده بودم. انگار بیش از آنچه قبلاً بودم، شده بودم. چیزی شده بودم که هرگز نبودم. خیلی شده بودم.». 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها